سرزمینم پیشرفتم را رقم زد
گفت و گو با فریبا رادی از اولین زنان گروه گوجینو
فریبا رادی 18 ساله بود که در کنار پنج زن دیگر شفیع آبادی گروه زنان گوجینو را تشکیل دادند. او ابتدا کارهای خیاطی این گروه را انجام میداد بعد خیاطی را به دیگران آموخت و خودش طراحی پته را یاد گرفت و مشغول این کار شد در نهایت آن را هم به دیگران یاد داد. او اکنون 24 ساله است زیورآلات میسازد و در جوامع محلی و حاشیههای شهر تسهیل گر است؛ زنان گوجینو هم تعدادشان از 100 نفر گذشته. فریبا حالا یک پسر دارد با نام آرش و هزار و یک آروز که تیر آرش مرزشان را رقم خواهد زد. حرفهای بیریای این بانوی روستا را در گفت و گوی زیر بخوانید:
میدانم که گوجینو از یک گروه شش نفره شروع شد؛ در ابتدا که تشکیل گروه دادید چه مشکلاتی داشتید؟
میدانید که روستاییها طایفهای زندگی میکنند، طایفهها سخت با هم مشکل دارند، این مشکل میتواند سر آب و زمین باشد، یا فامیلی باشد یا هر دلیل دیگری داشته باشد. ما در شفیع آباد چهار تا طایفه هستیم از هر طایفهای یک یا دو نفر آمدیم و گروه شدیم، اول که گروه شدیم این مشکلات طایفهای بین ما بود. اما یک سری چیزها را برای خودمان ملاک کردیم و گفتیم حالا که گروه شدیم اگر مشکلی داریم باید مشکلاتمان را کنار بگذاریم؛ بین خودمان حل تعارض کردیم و گفتیم مشکلاتمان را نباید با خودمان بیاوریم چون ما یک سری اهداف داریم و به خاطر آنها باید مشکلات را کنار بگذاریم. در نتیجه بینمان همبستگی ایجاد شد و توانستیم اعتماد خانوادههایمان را نسبتا جلب کنیم.
ممکن است در مورد اهدافتان برایمان توضیح بدهید؟
مهمترین هدف ما در ابتدا ارزش زن بود. اما در محیطی بودیم که نمیتوانستیم وسط بیاییم و بگوییم ما ارزشمان را میخواهیم؛ مثلا داد بزنیم که چرا ما دخترها حق دانشگاه رفتن نداریم؟ بارها جلسه گذاشتیم و به این نتیجه رسیدیم که باید از راه دیگری وارد شویم تا بتوانیم ارزش واقعیمان را به همه نشان دهیم. گفتیم ما داشتههایی داریم باید از طریق همینها استقلالمان را بدست بیاوریم؛ این شد هدف ما، صنایع دستیمان را احیا کردیم و در این گروه شش نفره یک سال و نیم با هم کار کردیم و 15 درصد از فروشمان را هم برای مرمت و احیای قنات کنار گذاشتیم. اول فروشمان را از ورودی قلعه شروع کردیم؛ یک جای پر خاک بود همه رفتیم آن را تمیز کردیم و حتی برادرهایمان هم به کمک ما آمدند. در کنار کار ویدئو مشارکتی هم کار کردیم؛ یعنی از تمام چیزهایی که اتفاق می افتاد، از سختیهایمان، حتی از موفقیتهایمان، از جلساتی که میگذاشیتم و صحبتهایی که میکردیم از همهی اینها فیلم گرفتیم و همه را مستند کردیم. و آن را در حسینیه روستا نمایش دادیم.
میدانم که در حال حاضر جمعیت قابل توجهی دارید؛ از کی احساس کردید که زنان بیشتری دارند به شما میپیوندند؟
بله الان جمعیت ما بالای صد نفر است. زمانی که مستندمان آماده شد. از روستاهایی که نزدیکمان بودند بودند مثل زیارتگاه، دیسر، ملک آباد، ولی آباد و سهم آب دارهایی که د ور اطراف بودند و به ما اطلاع دادیم که برای دیدن یک فیلم به حسینیه بیایند. بالاخره همه چمع شدند و مستند را تماشا کردند. آنجا معلوم شد که ما داریم چه کار میکنیم. وقتی همه دیدند که الکی دور هم جمع نمیشویم داریم صنایع دستیمان را میفروشیم داریم 15 درصد از فروش آن را برای قناتها میگذاریم مردها هم ترغیب شدند که همسران، خواهران و مادرانشان هم به گروه ما بپیوندند.
از همون موقع جمعیت ما زیاد شد روستاییهای دیگر هم وقتی که ما را دیدند خودشان درخواست دادند که به روستای آنها برویم کار کنیم. کم کم خودمان تسهیلگر شدیم به روستاهای اطراف رفتیم و شروع کردیم به کار کردن. بعد به حاشیهی شهر رفتیم. در یکی از مناطق کرمان گروه تشکیل دادم. خانمهای آن گروه کسانی بودن که در دهستان تکاب ازدواج کرده بودند و به خاطر بیآبی مجبور شده بودند به شهر بروند، آن هم نه در خود شهر که در حاشیهها. و الان نزدیک سه سال است که من خودم دارم در حاشیه شهر کار میکنم هم با تکابیهای مهاجر که تعدادشان 22 نفر است و هم با خانمهای سیستانی که حالا تعدادشان 11 نفر است و آنها هم شال و زیورآلات کار میکنند و زیرمجموعه گروه ما هستند.
آیا فعالیتهای اقتصادی شما از صنایع دستی فراتر هم رفت؟
الان دوسالی میشود که بعد از صنایع دستی داریم روی مواد غذایی کار میکنیم؛ روی چیزهایی که داشت فراموش میشد. حنای منطقه، بذر کتان که واقعا داشت از بین میرفت، صدر همهی اینها را بسته بندی میکنیم. یا مثلا سیر ارگانیک را پودر و بسته بندی میکنیم یا با آن ترشی درست میکنیم. بعد از اینکه ما این کار را شروع کردیم، درخت صدری که قبلا در حیاط خانه بود و کسی به آن اهمیت نمیداد حالا حرسش میکنند و به آن رسیدگی میکنند چون به اقتصاد خانوادهاشان کمک میکند. در واقع ما با این شیوه فروش واسطهها را حذف کردیم و برای همین میتوانیم محصولاتمان را با قیمت بیشتری بفروشیم و سود بیشتری بکنیم. یک سری کارهای فرهنگی هم داریم انجام میدهیم؛ مثل پاک سازی روستا، با بچهها کار میکنیم برای پاک سازی مدرسه، آیین مدرسه تکانی و مسابقه نقاشی در رابطه با قنات یا هر موضوعی که دوست دارند.
یکی از سوالاتی که خیلی دوست دارم از تو بپرسم تاثیری است که این گروه روی زندگی شما گذاشته؟
این گروه تاثیرات زیادی روی ما داشته است؛ یکی از آنها استقلال مالی است. بچهها خودشان میگویند که قبلا برای هر کار کوچکی باید به شوهرهایشان التماس میکردند تا به آنها پول بدهند اما حالا با درآمد خودشان کارهای زیادی میتوانند بکنند. خیلیها فکر میکنند گروه باعث شده صبورتر و منطقی بشوند. خیلیها میگویند اگر گروه نبود، ما به انواع آسیبهای اجتماعی گرفتار میشدیم چون بیکار بودیم اما حالا زندگی سالمی داریم و از همهي اینها مهمتر این گروه در تربیت فرزندانمان خیلی تاثیر داشته؛ کسی که به خودش اجازه نمیدادند درس بخواند حالا درس خواندن فرزندش برایش مهم است.
به زنهای دیگری که چه در روستا چه در شهر در موقعیت قبلی شما هستند، چه توصیهای داری؟
من فکر میکنم زن باید خیلی قوی باشد خودش را باور داشته باشد نه اینکه شعار بدهد. واقعا باید خودش را به عنوان یک زن بشناسد و از خودش آگاهی داشته باشد، اگر اینطور باشد میتواند یک تصمیم جدی برای خودش بگیرد و اگر کاری که میخواهد انجام دهد واقعا دلیل داشته باشد میتواند با منطق به اطرافش بفهماند که برای چه میخواهد آن کار را انجام دهد.
اگر اطرافیان منطق نداشته باشند و بخواهند چیزی را به او تحمیل کنند، چه باید کرد؟
زن تا زمانی که استقلالش را بدست نیاورد، هیچ تصمیمی نمیتواند بگیرد. مثلا یک زنی که میخواهد جدا شود ممکن است پدر مادرش فکر کنند که جدایی دخترشان از نظر مالی باری بر دوش آنهاست یا دختری که میخواهد برود دانشگاه ممکن است پدر و مادرش به دلیل مالی با او مخالفت کنند اما کسی که استقلال داشته باشد میتواند هر تصمیمی برای خودش بگیرد.
الان که زندگیات رو به پیشرفت است، دلت نمیخواهد برای زندگی به شهر بیایی؟
نه.
چرا؟ اکثر مردم برای پیشرفت به شهر میآیند؟
پیشرفت من با داشتههایم بوده. در منطقه خودم میتوانم و پیشرفت میکنم و دوست دارم باعث و بانی پیشرفت دیگری بشوم. هیچ وقت نخواستم به شهر بروم، پیشرفت من از اینجا شروع شد. وقتی من میتوانم از خاک این منطقه برای پیشرفت و برای استقلالم استفاده کنم چرا بروم به شهر. من خودم اگر بتوانم ذرهای برای کسی کاری کنم آن کار را میکنم. من سه سال حاشیه شهر کار کردم بدون هیچ درآمدی هر هفته به آنها سر زدم و برایشان جلسه گذاشتم بدون اینکه حقوقی بگیرم. یعنی منطق ما برای کار پول نبوده. ما خواستیم برای منطقه مان تلاش کنیم. چون باید یک سری آدمها بلند بشوند و برای منطقهی خودشان پا جلو بگذراند. همهي آدمها توانمند هستند فقط باید یکی آنها را هل بدهد، باعث میخواهند، همه منتظر معجزه هستند، ولی ما نمیتوانیم معجزه کنیم فقط میتوانیم باعث بشویم.
بقیه زنهای گروه چطور؟
یک بار همه با هم یک بازی انجام دادیم بدون اینکه بدانیم این بازی قرار است چه چیزی را نشان دهد، بعد فهمیدیم که جوابهای ما همه نشان دهنده این بوده که دلمان نمیخواهد به شهر برویم. همه ما دلمان میخواهد در روستا باشیم، چون ما اینجا خیلی کار داریم.
فریبا! خودت فکر میکنی آن ارزشی که روز اول آرزویش داشتی را، به دست آوردهای؟
بله، وقتی به ما احترام میگذارند، به تصمیماتمان احترام میگذارند و حق آزادی نسبی به ما میدهند، یعنی ما ارزش داریم. الان من میتوانم خودم برای خودم تصمیم بگیرم ذهنیتها کلا عوض شدهاست و زن استقلال به دست آورده است.
تو فکر میکنی چه شد که به اینجا رسیدید؟
وابسته به جایی نبودیم، دنبال پول سرد نبودیم، کار کردیم، تلاش کردیم، توانستیم یک تصمیم درست بگیریم. آنی تصمیم نگرفتیم بر سر تصمیماتمان چند بار حرف زدیم تا به نتیجهای برسیم. خیلی هم با فرایند پیش رفتیم، نخواستیم عجله کنیم چون چیزی نبود که راحت به دست بیاید اگر کوچکترین اشتباهی میکردیم امکان داشت الان به اینجا نرسیم. در مجموع برای موفقیت باید صبور باشی دغدغه داشته باشی و برایش وقت بگذاری.
در مورد حمام و طراحی داخلی آن چه داری که بگویی؟
یکی از چیزهایی که بعد از سالها در روستای ما احیا شد، خشت بود و باعثش الهه آذرنوش بود. این اتفاق تاثیر زیادی روی ما گذاشت؛ حتی روی سازهای که ما می خواهیم برای زندگیمان انتخاب کنیم طوری که به نتیجه رسیدیم باید در همین خانههای بومی قدیمی زندگی کنیم و این خانهها و حفظ این بناها برای ما خیلی ارزش دارد و این برای ما یک دغدغه است
- ۱۳۹۸/۰۲/۲۴
- 3986
- اخبار فرهنگی