خوشنویسی مرا انتخاب کرد
سنت اگر نو نشود میمیرد شاگرد مکتب خط شکسته هستم
مجتبی ملکزاده را از چند سال پیش میشناسم و چون خوشنویسی از علاقهمندیهای نوجوانی خودم بوده، فعالیتهای او را دنبال میکردم. او کرمانی است، اما به خاطر خوشنویسی به شیراز رفته و بیست سال آنجا زندگی و کار کرده و اکنون ساکن تهران است. خودش میگوید: در زندگیام به غیر از خوشنویسی کاری نکردم، برای همین او را میتوان عاشق واقعی خوشنویسی دانست. ابتدا خط نستعلیق را شروع کرده و جز استعدادهای خوب آن بوده؛ اما بعدها شیفته خط شکسته شده و بدون هیچ استادی آن را با اتکا به کتاب و تلاش خود آموخته؛ او این نکته را برای خود غنیمتی میداند که باعث شده خطش شبیه کسی نباشد و فقط مختص خودش باشد.
ملکزاده مدرک استادی خوشنویسی دارد و عضو شورای تشخیص ارزشیابی هنری انجمن خوشنویسان است. سابقه کتابت را دارد اما قطعه نویسی را بیشتر دوست دارد و تا کنون نمایشگاههای متعدد برگزار کرده که آخرین آنها نمایشگاهی با استاد امیرخانی و شیرازی در فرهنگسرای نیاوران بود. نمایشگاه مذکور فروردین ماه در کرمان نیز برگزار میشود. این خوشنویس معتقد است ما تنها با خوشنویسی میتوانیم خود را به دنیا نشان بدهیم و خط هویت ملی ما است. با او به دلیل عدم حضورش در کرمان تلفنی گفت و گو کردم، گفت و گویی که در دو مرحله انجام شد و او با خوشرویی به سوالاتم پاسخ دادکه شما را به خواندن آن ها دعوت میکنم.
چه شد که به سمت هنر خوشنویسی رفتید؟
سوال سختی است، خیلی چیزها در زندگی آدم اتفاق میافتد که خودش هم چرایش را نمیداند. من در دوران مدرسه از سوم ابتدایی به بعد که خط درشت داشتیم تقریبا خطام بین بچههای کلاس خوب بود ومعمولا معلمها هم اگر میخواستند چیزی پهلوی تخته بنویسند از من درخواست میکردند و معمولا مورد تشویق بودم. ولی در دوران تحصیل اصلا به صورت جدی و کلاسیک و آکادمیک کار نکردم.
جرقهی اولیه که باعث شد شما خط را ادامه دهید چه بود ؟
نمیدانم استعداد بود، علاقه بود، دقیق نمیتوانم بگویم؛یک چیز درونی، آدم را مجذوب میکند که خودش نمیداند چیست؛ هنر خیلی پدیده عجیب و غریبی است، چون خیلی چیزهایش در ناخودآگاه اتفاق میافتد، حرفهای شدن و خلاقیت و نگاه متفاوت داشتن و شیوه و سبک هم در ناخودآگاه است. یعنی خودت تصمیم نمیگیری که مثلا خلاقیت به خرج بدهی.
در چه زمانی خوشنویسی را به صورت جدی دنبال کردید؟
من خط را بعد از تحصیلات دبیرستان درکرمان در سال 57 به صورت جدی ادامه دادم. در آن سال شنیدم که در اداره سمعی بصری وابسته به فرهنگ و هنر آن موقع که بعدا فرهنگ و ارشاد اسلامی شد استادی هستند که تعلیم خوشنویسی میدهند من رفتم و آنجا ثبت نام کردم و خدمت استاد «جمال الدین مودب» که تنها استاد کرمان بود رسیدم. ایشان فکر کنم دو سه سالی بود که به کرمان آمده بودند. تقریبا سه ماهی خدمت ایشان بودم ولی به عللی نتوانستم ادامه دهم تا اینکه در سال 1359 از کرمان به شیراز مهاجرت کردم.
دلیل مهاجرتتان چه بود؟
دلیلش همین خوشنویسی بود چون در کرمان فقط آقای مودب بودند. البته دوستان هم سن و سال من آن موقع آقای میرزایی و رشیدی هم بودند که از هنرجویان استاد مودب بودند.
چرا شیراز؟
اخوی من یک آپارتمانی در شیراز داشت و من رفتم آنجا تا ازکلاسهای مرحوم دیرین استفاده کنم و یک سال و نیم در محضر این استاد بودم تا در خرداد 61 مدرک ممتازی را گرفتم و فکر میکنم من سومین ممتاز استان فارس بودم . پس از آن از سال 59 تا 79 به مدت بیست سال در شیراز زندگی کردم.
آن زمان خانواده هیچگونه مخالفتی برای اینکه شما خوشنویسی را دنبال کنید نکردند؟
چرا؛ ابوی من درخواستهایی داشت که من در فلان بانک استخدام شوم. حتی مقدماتی فراهم کرده بودند که من به انگلیس بروم. و من از زیر همه اینها به خاطر علاقه به خوشنویسی در رفتم و وقتی گفتم میخواهم برای خوشنویسی به شیراز بروم .
گفتند خب برو، ولی خودت باید بروی؛ آن موقع هم من پولی نداشتم که بخواهم بروم، تا اینکه من با همان خط ابتدایی که داشتم یک مجموعهای از شعر یکی از خانوادههای کرمانی را بدون هیچ چشمداشتی نوشتم و آن را جلد کردم و به آن خانواده دادم و بعد از یکی دو ماه مبلغ 15 هزار تومان که آن موقع پول خوبی بود به من دادند و من با همین پول به شیراز رفتم.
یعنی این اولین درآمدتان از خوشنویسی بود؟
بله؛ با همان هم به شیراز رفتم و بیست سال هم آنجا بودم و همان شیراز هم ازدواج کردم و بچههایم هم در شیراز متولد شدند و نمایشگاههای زیادی هم آنجا گذاشتم.
وقتی به شیراز رفتید و مدرک خوشنویسیتان را گرفتید هیچوقت نخواستید به کرمان برگردید؟
وقتی مدرک ممتاز را گرفتم مدت کوتاهی فکر میکنم پنج شش ماهی شد به کرمان برگشتم؛ و در خیابان سپه یک کلاسی دایر کردم ولی بعد از چند ماهی که گذشت از شیراز تماس گرفتند که بیا و در کلاسهای انجمن شیراز تدریس کن. من مجددا به شیراز برگشتم و آنجا در انجمن سه چهار سالی مشغول آموزش بودم. تا اینکه در سال 64 خودم آموزشگاهی به نام مرکز خوشنویسی شیراز راه انداختم که اولین آموزشگاه خوشنویسی شیراز بود.
در سال 63 به مدت یک ماه مرحوم استاد «عطالله فرادی» به برای آموزش خوشنویسی به شیراز آمدند ایشان جز اساتید درجه یک آن موقع بودند یک ماه در خدمت ایشان بودیم.
آن موقع من نستعلیق مینوشتم ولی الان خط تخصصی من شکسته است. استاد فرادی خیلی از خط من تعریف کرد و من را جز چهار جوان هم سن و سال خودم در اصفهان، تهران وکرمان دانست و گفت شما چهارتا جز نستعلیق نویسان جوان خوبید. آن آموزشگاه را تا سال 77 داشتم تا یک آموزشگاه دیگری به نام گلستانه تاسیس کردم.
چرا آموزشگاه دیگری راه انداختید ؟
آموزشگاه جدید درجای دیگری از شهر بود. حالا باز بر میگردم به قبل؛ از سال 63 که استاد فرادی بعد از یک ماه از شیراز رفتند با اینکه مورد تشویق ایشان هم قرار گرفته بودم اما خط نستعلیق در من کم رنگتر شد و خط شکسته پررنگ شد. آن موقع در شیراز استاد شکسته نویسی نداشتیم و من خودم از روی آثار مرحوم سید «علی اکبر گلستانه» شروع به مشق و تمرین خط شکسته کردم و برای همین نام آموزشگاه جدیدم را گلستانه گذاشتم.
یعنی بدون استاد خط شکسته را شروع کردید؟
بله من استادی در خط شکسته ندارم؛ آن موقع هم مثل الان امکانات و اینترنت که بچههای امروز دارند نبود.یک فتوکپی که به دستمان میرسید غنیمت بود. کتابی در آن سالها به نام مقدمات خط چاپ شد و 14 قطعه هم از مرحوم «سید علی اکبر گلستانه» داشت که خیلی هم بد چاپ شده بود به هر شکل اینها استاد من در خط شکسته شدند.
چرا به سمت خط شکسته رفتید؟
من در خط نستعلیق سه چهار سال کار کرده بودم و استادی مثل استاد فرادی هم تشویقم کرده بود و نستعلیق هم امکانات و هم اساتید خوبی داشت و هم بازار کار بهتری؛ ولی من شکسته را بدون هیچ استادی شروع کردم، در حالی که نه میدانستم راه چیست؟ تا کجا باید بروم؟وچه مسیری در پیش است؟ هیچکس هم نبود به من بگوید ولی یک چیزی در درون من بود که شکسته من روز به روز پر رنگتر و نستعلیق کم رنگتر شد تا امروز که میتوانم بگویم از سال 65 به این طرف دیگر نستعلیق ننوشتم و همه شکسته است.
وقتی شکسته را بدون استاد شروع کردید، بعد که جلو رفتید دیگردنبال استاد نرفتید؟
دوستانی در تهران بودند که فعالیت میکردند ولی من به شخصه آن خطها را نمیپسندیدم درست است که سخت بود، اینکه بدون راهنما و استاد فعالیت کنم ولی وقتی در دراز مدت به آن نگاه میکنم میبینم که چقدر خداوند به من لطف داشته که این راه را رفتم. در هنر چیزی که خیلی مهم هست لهجهی شخصی و عطر و بویی است که هر کسی در کار باید داشته باشد. هنرمند باید با اصول کار کند ولی کارش به دیگران شباهت نداشته باشد. من خدا را شکر میکنم که توانستم آن نگاه خودم را داشته باشم. به قولی دریچهای از نگاه خودم به جهان باز کنم و جایی را که دیگران نگاه میکنند نگاه نکنم، خودم بگویم: اینجا را هم میشود دید.
زمانی که خوشنویسی را شروع کردید نگاهتان به آینده چگونه بود، میخواستید به کجا برسید؟
ما در آن زمان اصلا فکر نمیکردیم؛ به نظرم در مسیر هنری خود به خود به یک سمت و سو کشیده میشوی، به قول یکی از دوستان که میگفت: در هنر تو نیستی که انتخاب میکنی، هنر است که تو را انتخاب میکند؛ و انگار وظیفه انتقال دادن این هنر و ارتقا دادنش را به دوش تو میسپارد. در آن زمان فقط فکر میکردیم باید بنویسیم.
هیچوقت به جنبهی درآمدی آن فکر نمیکردید؟
اصلا؛ مرحوم ابوی من در مخابرات بودند و بعد از بازنشستگی سردفتر اسناد رسمی شدند و اگر میخواستم خیلی راحت میتوانستم بحث درآمد را آنجا داشته باشم. ولی آنقدر این جریان هنر خودش را به من تحمیل کرده بود که اصلا دنبال اینها نبودم و بعدا هم بیشتر از طریق آموزش امرار معاش کردم.
خیلیها با اخذ مدرک ممتازی و استادی در خوشنویسی، فکر میکنند به پایان راه استادی رسیدهاند، شما چنین برخورد نکردید؟
ابدا؛ همین الان هم میدانم شاگرد مکتب خط شکسته هستم اینقدر راه دراز و بیپایان است که نمیتوانی ادعایی داشته باشی؛ دو هنر در ایران است که خیلی رشد کردند چون هم مذهب و هم حکومتها به اینها ارزش دادند، یکی شعر و یکی هم خطاطی یا همان خوشنویسی ؛ اینکه آدم بخواهد ادعا کند و فکر کند به جایی رسیده خیلی خام اندیشی است. سعی من بر این است که حداقل شاگرد خوبی برای مکتب خط شکسته باشم.
زمانی که آموزشگاه را راه انداختید بیشتر به آموزش فکر میکردید یا برای درآمد بود؟
تقریبا میشود گفت هر دو؛ من همین الان هم کلاسی دارم که ماهیانه یک جلسه است و از تمام ایران در آن شرکت میکنند. من از سال 79 به تهران آمدم و سال 87 اولین کلاسهایم را در تهران شروع کردم و الان تقریبا میتوانم به جرات بگویم بهترین جوانهای شکسته جوانهایی هستند که با من کار کردند .
در این سالها درآمد و خرج زندگیتان از خوشنویسی تامین شده است ؟
بله؛ من هیچ کار دیگری در زندگیم به جزخوشنویسی انجام ندادم، اگر کسی میخواهد در هنر رشد کند و به جایی برسد باید تمام وقتش را به صورت حرفهای روی هنری که دارد بگذارد. بسته به وقت و انرژی و استعدادی که شما میگذاری پاسخ میگیری. و اگر هنرمند درجه یکی بشوی از نظر مالی هم برایت خوب است ولی خب برای خیلیها هم سخت است.
یک مدرک استادی در خوشنویسی داریم که شما آن را گرفتید میخواهم ببینم استاد در خوشنویسی از نظر شما چه کسی است ؟
داستان این مدارک به این صورت است که از طریق هیاتی داوری میشود. ما الان در انجمن خوشنویسان در خط شکسته شورایی به نام شورای تصویب استادی یا شورای ارزشیابی هنری داریم که این معمولا از یک سری از خوشنویسان پیشکسوت تشکیل شده که آثار فرد را بررسی میکنند و امضا میکنند. مهمترین ملاک خط فرد از نظر اصول خوشنویسی و فن و تکنیک است. معمولا مدرک استادی که انجمن میدهد با اتکا به تکنیک است، بحث هنرمندی نیست؛ چون خوشنویس مولف و آرتیست در هر دورهای شاید به تعداد انگشتان دست هم نرسد، خیلی کم هستندآنهایی که مدرک استادی میگیرند و از نظر ماهیتی نیز هنرمند هستند.
یعنی اکثرا خط دیگران را تکرار میکنند؟
این در همهی هنرها است، شما مثلا همین امروز فکر میکنید چند تا نقاش مولف و آرتیست داریم آنها هم دارند تکرار میکنند؛ کسی که بتواند یک حرف متفاوت بزند خیلی کم است در خوشنویسی هم همینطور است.
حالا به نظر شما اصلا در خوشنویسی میشود حرف متفاوت زد؟
حتما؛ اگر نتوانی حرف متفاوت و جدیدی بزنی که اصلا سالها قبل این هنر از بین رفته بود و کسی نبود آن را انجام دهد؛ سنت اگر نو نشود میمیرد. خیلی از خطها ما داشتیم که امروز دیگر کسی نیست آنها را بنویسد.
خوشنویسی هنری سنتی و قدیمی است و ما الان در عصر تکنولوژی و مدرنیته هستیم خوشنویسی چطور میتواند با این زمان همسو شود؟
تمام این چیزهایی که شما اسم بردید از غرب آمده است؛ مدرنیسم، هنر فلان، پست مدرن، دیجیتال و شبکههای اجتماعی همه غربی هستند؛ هنر خوشنویسی را شما نباید با متر و معیار غرب بسنجید، این یک هنر کاملا بومی است که ریشهاش در فرهنگ و هنر، تاریخ و تمدن این مملکت است.
شما ببینید ژاپن که مدرن شده ودر صنعت و تکنولوژی جز بهترینهای دنیا است هنرهای سنتی و فرهنگ سنتیاش را بسیار محافظت کرده و به آن میبالد. اینها خودشان مدرن شدند ولی هویتشان را حفظ کردند. زبان و خط ما هویت ما است؛ این باید نگهداری شودو در زندگی جاری شود. مثل ژاپنیها که فرهنگشان در زندگی آنها جاری است.
درست است ولی جنبه کاربردیاش کجاست؟
اصلا کاربرد هنر چیست؟ کاربرد نقاشی چیست؟ کاربرد موسیقی چیست؟
موسیقی میتواند درآمد زایی داشته باشد.
درآمدزایی که بحث دیگری است، خوشنویسی هم درآمدزایی دارد. خوشنویسی هنر هویتی ما است خط ما هرکجا که میرود هویت ما است؛ الان این آقایان که خط نقاشی کار میکنند وکارشان را در حراجهایی مثل کریستی می فروشند فکر میکنید دلیلش چیست؟ اینها که از نظر نقاشی اصلا عددی نیستند. چون از هزار سال قبل از دوره رنسانس آدم های بودند که ما در نقاشی به گردشان هم نمیرسیم؛ پس چرا فروش میرود. اینها به خاطر خط است که به صورت عنصری متفاوت در کنار آن قرار گرفته است.
در واقع چیزی اضافه کردند و خواستند امروزی شود؟
همین را میگویم این به خاطر محلی بودن است، به خاطر اینکه یک عنصر هویتی در آن است، متفاوت است؛ شما اگر این عنصر هویتی را حذف کنید دیگر حرفی برای گفتن ندارد. خوشنویسی ما امروز خیلی هم سنتی است. الان چیزی حدود بیست تا سی هزار نفر شاید هم بیشتر در کلاسهای خوشنویسی شرکت میکنند وچیزی حدود 2 تا 3 هزار جوان بیست تا سی ساله داریم که اینها بسیار عالی مینویسند. جوانی که به قول شما در عصر مدرنیسم و سرعت است چه چیزی در درون این خط است که او را جذب میکند، شیفتهاش میکند و تمام زندگی و وقتش را روی این میگذارد. در این دنیایی که همه دنبال فست فود هستند و همه چیز باید سریع انجام شود چیزی در درون این خط است که مانده و او را جذب میکند.
خب آن جوان کجا خطش را ارایه میدهد، بازار کارش کجاست ؟
انواع و اقسام نمایشگاهها است و مخاطبش هم مردم هستند. الان شما شرایط مملکت را که نگاه میکنی میبینی همه دچار مشکل معیشتشان هستند و بازار خرید و فروش کمتر شده؛ البته در همین اوضاع هنوز هم فروشهای خوبی وجود دارد.
در این بین نرم افزارهای خوشنویسی به بازار آمده و روی خوشنویسی اثر گذاشته اینطور نیست؟
خوشنویسی ما قبلا دو وظیفه داشت یک وظیفهاش کاربرد بود که این وظیفه را امروز کامپیوتر و نرم افزارها انجام میدهند و من دیگر وقتم را صرف نوشتن یک تبلیغ نمیکنم. الان خوشنویسی به سمت آرت و هنر رفته است و کسانی میتوانند بمانند که حرفی برای گفتن دارند و آرتیست هستند.
خب این ماندن چگونه اتفاق می افتد؟
همهی هنرها الفبا و تکنیکهایی دارند و این تکنیکهارا باید یاد بگیری، خط هم همینطور است باید تکنیکهایش را یاد بگیری؛ مثلا ویولونی که فلان استاد در دستگاه فلان میزند لهجهاش با دیگری فرق میکند، خط هم همین است.
مرز خلاقیت در خوشنویسی کجاست؟ و چه باید کرد که به سمت تکرار نرود.
در همهی هنرها تکرار وجود دارد. تا موقعی که شما میخواهید تکنیک را یاد بگیرید مجبورید یک اصولی را رعایت کنید. آدمهای هنرمند و آرتیست در همهی هنرها معدود و کم هستند. شما خط را از دورههای مختلف تاریخی مثلا تیموری، صفوی، زندیه، قاجار،پهلوی و...بیاورید من به شما میگویم که این خط متعلق به کدام دوران است. یعنی تمام مشخصههای زمان خودش را دارد. اصلا خوشنویس فرزند زمان خودش است، ولی این تغیرات مثل تغیرات ایسمهای غرب نیست که یک دفعه اتفاق بیفتد؛ خوشنویسی اصلا پتانسیل این تغیر را ندارد، خوشنویسی بسیار بطئی است، خیلی درونی است، جوری نیست که یکدفعه کن فیکون بشود، ولی همه دورهها تفاوتهایشان مشخص است و من میتوانم آنها را از دور بگویم.
این درست؛ میخواهم بدانم پنجاه سال، صد سال دیگر دربارهی خط الان هم میتوان همینگونه قضاوت کرد؟
قطعا همینطور است؛ الان همین خط اساتید کرمانی را که شاید من با آنها کمتر در ارتباط باشم ولی میشناسمشان یا 80 درصد خطهای شکسته نویسان را که بیاوری بدون امضا میگویم این خط چه کسی است؛ خب تفاوت دارد، نیست که همه یک چیز را کپی کنند؛ این مثل دستگاه سه گاه است که هر کسی به شکل و حس و حال خودش میخواند.
شما به خط نقاشی اشاره کردید میخواهم نظرتان را دربارهاش بدانم؟
خیلی خوب است، اما جداست و کاری به خوشنویسی ندارد، یعنی بیشتر شاید نقاشی باشد که از اِلِمانهای خوشنویسی یا بهتر بگویم خط در کارشان استفاده کردند که مورد پسند هم واقع شده است. البته بعضیها هم از خوشنویسی استفاده کردند یعنی دقیقا خط نستعلیق، شکسته و ثلث؛ به نظر من اینها خیلی هم ارزشی ندارد؛ و آنهایی که آمدند چیزهایی را دفرمه کردند و توانستند کمپوزیسیون رنگی خوبی بیاورند موفق شدند و جامعه هم آنها را پسندیده است.
بعضیها معتقدند با هجوم تکنولوژی خوشنویسی کم کم رو به نابودی میرود؛آیا این گونه است ؟
نمیتوانم پیش بینی کنم که خوشنویسی نابود میشود یا نه؛ اما فکر میکنم تا موقعی که زبان هست، خوشنویسی هم وجود دارد. ولی آن استقبالی که دهه شصت از خوشنویسی شد فکر کنم هیچوقت دیگر اتفاق نیفتد چون شرایط خاصی بود و وضعیت هنرهای دیگر مشخص نبود، موسیقی و بقیه بلاتکلیف بودند و فقط خوشنویسی یکه تاز بود؛ به نظر من الان یکی از بهترین دورههای خوشنویسی ما است. جوانهایی داریم که بینظیر مینویسندکه اگر کار کنند و به پختگی برسند این دوره جز دورههای مهم تاریخی ما میشود.
چه کار باید کرد تا این هجوم تکنولوژی به خوشنویسی ضربه نزند؟
دیگر خوشنویسی مثل قدیم کاربرد ندارد. الان خوشنویسی هنر ملی و بومی و هویتی ما است.
پس دیگر جنبه اقتصادی نمیتواند داشته باشد فقط برای نمایشگاه و فروش تابلو است؟
نه؛ چرا؛ اگر یک ذره سیاستگذارهای فرهنگی به فکر باشند با خلاقیت و برنامه از همین خوشنویسی میتوانند فرصتهای خوبی ایجاد کنند. ما در نقاشی یا موسیقی و مجسمهسازی حرفی در دنیا نداریم بزنیم، بدون تعارف؛ مثلا جهان غرب در موسیقی سالهاست که به جاهایی رسیده که ما هنوز اول آن راهیم. ما اگر بتوانیم حرفی در جهان بزنیم از طریق خوشنویسیمان است. از این راه است که میتوانیم بگوییم ما هم هستیم؛ در خوشنویسی سالها کار شده و از یک جریان کاربردی یک هنر انتزاعی بسیار فاخر ساختند؛ الان خیلی از آثارخوشنویسی ما درموزهها است وکتابهای بسیار نفیسی داریم.
به نظر شما خوشنویسی هنر عامه پسندتری نسبت به بقیه هنرها نیست؟ مردم راحت تر با آن ارتباط برقرار نمیکنند؟
به نظر من این روزها عامه پسندتر از موسیقی پاپ چیز دیگری نیست. ولی این که مردم استقبال میکنند دلیلش این است که تعداد خوشنویسان بیشتر از نقاشان است وخوشنویسان تشکیلاتیتر هستند واطلاع رسانی بهتری انجام میشود حضور تعداد زیاد خوشنویسان دلیل این است.
نظرتان دربارهی حاشیهها و دودستگیهای انجمن خوشنویسان چیست؟ اینها به خوشنویسی ضربه نزد؟
قطعا ضربه زده؛ اما انجمن خوشنویسان رسالت خودش را انجام داده و کاری که باید میکرده را کرده؛ ولی سالها است که دیگر شاید کار مهمی انجام نداده و بیشتر همچون یک آموزشگاه بزرگ است. ولی باید توجه داشته باشیم نامش انجمن خوشنویسان ایران است و یک گوشهای از این مملکت است که از بالا تاپایین شما درآن دودستگیها را میبینید.
به نظر شما کار انجمن الان بیشتر چه باید باشد؟
به نظر من انجمن باید قسمت آموزشش را به جای دیگری واگذار کند و خودش به تحقیق و پژوهش بپردازد. به عبارتی به معرفی خوشنویسی بپردازد که به نظر من از مهمترین چیزها است. خوشنویسی باید اول به مردم ایران و بعد به مردم خارج از ایران معرفی شود.
اگر موافق باشید چند سوال کوتاه با پاسخهای کوتاه بپرسم.
بفرمایید...
این روزها چه می کنید؟
من به غیر از خوشنویسی کاری ندارم و مشغول خوشنویسی هستم. اخیرا نمایشگاهی با استاد امیرخانی و استاد شیرازی در فرهنگسرای نیاوران داشتیم که ان شاالله بیست و سوم فروردین آن را به کرمان میآوریم.
الان هم خط مینویسید؟
بله حتما؛ کار ما ساعت دقیق و منظمی ندارد ولی به طور معمول هر روز چند ساعتی مینویسم؛ اگر کار خاصی باشد بیشتر هم میشود.
هیچوقت دوست داشتید برای زندگی به کرمان برگردید؟
کرمان را به خاطر اینکه اقوام همه آنجا هستند دوست دارم ولی متاسفانه در شهرستانها چون امکانات آنچنانی وجود ندارد فعالیت برای ما سخت میشود.
تفریح روزانهتان چیست؟
بیشتر همان خوشنویسی است و دیگر اینکه مطالعه میکنم. اگر وقتی باشد با دوستان در جمشیدیه قدمی میزنیم. روزانه از استخر هم استفاده میکنم. همین کارهای معمول را انجام میدهم.
بیشتر چه کتابهایی میخوانید؟
بیشتر کتابهایی که در زمینهی خوشنویسی و ادبیات است و آخرین کتابی هم که خواندم زندگی و شرح حال مرحوم حکمت بود. چند روز قبل این را خواندم.
فیلم هم میبینید؟
بله؛ اخیرا هم فیلم کتاب سبز که اسکار گرفت را دیدم.
چقدر با کرمان در ارتباطید وآیا اتفاقات فرهنگی کرمان را پیگیری میکنید؟
چون من با دوستان زیادی در کرمان و شیراز هنوز در ارتباط هستم که معمولا همه از اهل فرهنگ هستند از اتفاقات با خبرم.
از نظر شما مهمترین اتفاق فرهنگی امسال چه بود؟
من خیلی اتفاق مهمی را نمیبینم.
چند فرزند دارید؟
دو پسر دارم.
هیچکدام به سمت هنر نرفتند؟
نه؛ یکی از فرزندانم فارغ التحصیل IT است و در شرکت شاتل کار میکند. یکی هم امسال تازه دانشگاه شریف قبول شده و رشته برق میخواند.
تعطیلات نوروز را چه میکنید؟
معمولا به مسافرت میگذرد و اگر سفر نباشد مشغول نوشتن میشوم و دید و بازدیدهم داریم. در کل کار خاصی انجام نمیدهم.
همسرتان هنر کار می کنند؟
بله ایشان نقاشی میکنند.
از بین نمایشگاه و کتابت کدام را بیشتر دوست دارید؟
بیشتر قطعهنویسی را دوست دارم که نتیجهاش نمایشگاه باشد؛ کتابت جز چیزهای مورد علاقهام در درجه اول نیست ولی به آن علاقهمند هستم.
از جایگاهی که دارید راضی هستید؟
من جز آدمهایی هستم که از زندگی خیلی راضی هستم. تقریبا کارهایی که دلم میخواسته را انجام دادم.
پیشنهاد نوروزی شما برای خوانندگان ما چیست؟
نوروز وقت خوبی برای موزه دیدن است. کرمان هم موزههای خوبی دارد و مراکز سنتی و معماری خوبی هم دارد که متاسفانه خوب معرفی نشدند.
- ۱۳۹۸/۰۲/۲۴
- 3645
- اخبار فرهنگی